معنی زمین حاصلخیز
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
بارور، پربار
فارسی به انگلیسی
Fat, Fecund, Fertile, Fruitful, Generous, Plentiful, Productive, Rich
غیر حاصلخیز
Infertile
حاصلخیز (نادر)
Luxuriant
فارسی به عربی
فرهنگ معین
(~.) [ع - فا.] (ص مر.) بارور، برومند.
فرهنگ عمید
زمینی که قابلیت به بار آوردن محصول بسیار را دارد،
فرهنگ فارسی هوشیار
زمینی که حاصل بسیار بدهد
فارسی به ایتالیایی
fertile
ترکی به فارسی
زمین
مترادف و متضاد زبان فارسی
بارور، برومند، پرمحصول، پربار،
(متضاد) بیحاصل، سترون، شورهزار
معادل ابجد
853